نوه‌های مرحوم حاج علاءالدین میرمحمدصادقی او را پدربزرگی دوست‌داشتنی معرفی می‌کنند که زندگی خانوادگی‌اش را هیچ گاه درگیر کار و تجارت نکرد.

حاج آقا علاء

همشهری آنلاین - نصیبه سجادی: حاج علاءالدین میرمحمد صادقی علاوه براینکه چهره شاخص بازار ،تاجر خوشنام و یک چهره مبارز انقلابی بود و او را به عنوان یک کارآفرین موفق و پرتلاش می‌شناختند بااین حال او در روابط خانوادگی و همراهی و همدلی با نوه هایش از چیزی کم نمی گذاشت.

دکتر ساجده میرمحمدصادقی از همان ابتدای صحبت‌هایش حاج آقا علاء را پدربزرگی همه‌چیزتمام توصیف می کند؛ مردی با دغدغه های کاری بسیار که ممکن بود به اشتباه تصور شود برای خانواده اش وقت نمی گذارد، ولی برعکس، ایشان پیگیر حال واحوال همه بود.

مرحوم میرمحمد صادقی به روایت خانواده | بابا حاج‌آقا، الگوی زندگی‌ام بود

ساجده‌خانم می گوید: «همیشه او را بابا حاج آقا صدا می زدم. یادم می آید وقتی کلاس اول بودم پدربزرگ صدایم زد و گفت کتاب و دفترت را بیاور. ایشان کلی درباره مدرسه، درس ومشق برایم صحبت کرد. این توجه وقتی بزرگ شدم نیز وجود داشت. نکته دیگر رفتار مملو از احترام ایشان با مادربزرگم بود. مادربزرگ دو سالی قبل از فوتشان به آلزایمر دچار شدند. ایشان همیشه عادت داشت اتفاق هایی که در طول روز برایش می افتاد و موضوعات مربوط به کار و ... را برای همسرش تعریف کند. این عادت زیبا زمانی که مادربزرگ فراموشی گرفته بود هم ادامه داشت. سفری نبود که بدون همسرش برود. زمانی که ازدواج کردم به همسرم گفتم دلم می خواهد احساس و رابطه عاشقانه بابا حاج‌آقا و مادربزرگ الگوی زندگی‌ام باشد. »

قرار آخر هفته خانه پدربزرگ را فراموش نمی‌کنم

درس خواندن و پشتکار در تحصیل از مهم ترین توصیه های حاج علاءالدین میرمحمدصادقی به نوه هایش بود. مهدیارمیرمحمدصادقی، نوه حاج آقا می گوید: «اول درس خواندن برایش مهم بود، بعد کار و تجارت. همیشه پیگیر درس و مدرسه‌مان بود. علاقه خاصی به دورهمی های خانوادگی داشت. آخرهفته‌ها قرارمان خانه پدربزرگ و مادربزرگ بود. بااینکه این قرارخانوادگی هر هفته انجام می شد و ما هم به آن عادت کرده بودیم ولی هر هفته زنگ می زدند و بچه ها را با اهل خانه دعوت می کردند. این رفتارشان به خاطر احترامی بود که به فرزندانشان می گذاشتند. »

نوه حاج آقا از مراسم عید غدیر خانه پدربزرگ می گوید: «یکی از مراسم ثابتی که هرسال در خانه شان برگزار می کردند مراسم عید غدیر بود. عید غدیر همه می دانستند که درهای خانه حاج آقا به روی مهمانان باز است. در ماه رمضان نیز افطاری می دادند.البته این افطاری ها به نیت زمینه سازی برای انجام کار خیر برگزار می شد. مثلا جمع کردن پول برای جذامی ها یا کمک به مدرسه‌سازی و یا ساخت مسجد. یادم می آید در دوران کودکی وقتی به دفترشان می رفتم کاسه بزرگی داشتند که کلی مهر در آن بود. عاشق این بودم که با مهرها روی کاغذ تصویر بکشم. »

مرحوم میرمحمد صادقی به روایت خانواده | بابا حاج‌آقا، الگوی زندگی‌ام بود

در همه نقش‌های زندگی‌اش خوش درخشید

«افتخار می کنم نوه حاج‌آقا علاء هستم. » سید محمدرضا عرفانی، نوه ششم خانواده صحبت هایش را این گونه آغاز می کند و می گوید: «انسان در زندگی نقش های مختلفی ایفا می کند، اما اینکه بتواند همه این نقش های را به درستی انجام دهد کار ساده ای نیست. پدربزرگ تاجر و کارآفرین بود؛ یک چهره مبارز و سیاسی که درعین حال نیکوکار بزرگی هم محسوب می شد. بازار را به خوبی می شناخت و او را به عنوان امین بازار می شناختند. در کنار همه این عناوین کاری، او پدری رئوف، پدربزرگی مهربان و همسری صبور و همراه بود. او در همه نقش های زندگی اش خوش‌درخشیده بود. در هیچ حوزه ای کم نمی گذاشت. این شخصیت ایشان برایم ستودنی است و از اینکه نوه او هستم افتخار می کنم. » سید محمدرضا چند سالی را در کنار پدربزرگ به کار مشغول بوده است. او خاطرات آن روزها را این گونه به یاد می آورد: «به همه احترام می گذاشت. محال بود کسی را در محیط کار با اسم کوچک صدا بزند. همیشه از کلمه خانم و آقا قبل از اسامی استفاده می کرد. یادم می آید قبل از ورود به ساختمان شرکت، اول با نگهبان دست می داد و احوال‌پرسی می کرد بعد وارد می شد. این رفتار از روحیه مردمی ایشان نشات گرفته بود. »

کد خبر 918263

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha